یادداشت سردبیر، شماره ٢٨۱
سیاوش دانشور
اوضاع سیاسی ایران
آلترناتیوها کدامند؟
بسیاری از تحلیلهای سیاسی این واقعیت ساده و پیش و پا افتاده را فراموش میکنند که در دنیای امروز سرنوشت سیاست و روندهای سیاسی در کشور را اساسا چهارچوبهای جهانی سیاسی و اقتصادی تعیین میکنند. به این اعتبار ناسیونالیسم به معنی "سیاست ملی" و "اقتصاد ملی" و "استقلال" در دنیای واقعی یک خرافه است و محلی از اعراب ندارد. امروز حتی باندهای تولید تریاک و کوکائین در افغانستان و مکزیک تنها در بازار جهانی نفس میکشند و به نیازهای بازار جهانی متکی هستند تا چه رسد به نیازهای تولید و بازتولید اقتصادی و ثبات سیاسی در این و آن کشور معین. امروز حتی آخوند و جاهلین مذهبی از اسلامیون تا دالائی لاما نیز میدانند که بقای دستگاه لفت و لیس مذهب حتی به معنی محدود آن در گرو حمایت سرمایه و قوانین سرمایه داری و فرهنگ ارتجاعی نظم سرمایه داری است.
موقعیت و آینده رژیم اسلامی و حکومت سرمایه داری در ایران، موقعیت و آینده سیاسی هر نیروی بورژوائی در اپوزیسیون، مستقل از اینکه تحت کدام پرچم و چه شرایطی به جامعه تحمیل میشود، در گرو اینست که رابطه این حکومت با اقتصاد و سیاست جهانی چیست. مهمتر اینکه سرمایه داری ایران بعنوان یک نظام سیاسی و اقتصادی و یک نظام اجتماعی نمیتواند قدرت سیاسی را سرپا نگاه دارد و رابطه اش را با دنیای بیرون خود و چهارچوبهای تعیین کننده سیاسی و اقتصادی و قوانین مترتب به آن روشن نکند. اگر رژیم اسلامی نتوانسته و نمیتواند با هر مانور سیاسی تغییر و حتی بهبودی هرچند اندک در شرایط جامعه و به این اعتبار در موقعیت حاکمیت اش ایجاد کند، تنها به این دلیل پایه ای است که رژیم اسلامی فاقد پاسخ روشن و همه جانبه ای به نیازهای سرمایه داری در یک کشور با موقعیت ژئوپولیتیکی مهم در منطقه و میان چرخ دنده رقابتهای قدرتهای جهانی است. کمونیسم کارگری در باره پایه های تحلیلی این نیازها و ناتوانی های رژیم اسلامی بعنوان یک رژیم مذهبی به تفصیل سخن گفته است و هدف این یادداشت پرداختن به و تکرار این موضوعات نیست. نکته اینست که بحران حکومت اسلامی و مانور جناح ها و باندهای رژیم اسلامی تا چه حد میتواند امر سرنگونی و سقوط رژیم اسلامی را به تاخیر بیاندازد، تلاشهای اپوزیسیون بورژوائی در چهارچوب کنونی سیاست منطقه ای و جهانی چه چشم اندازی دارد، و مهمتر اپوزیسیون کمونیستی کارگری به شمول جنبش های اعتراضی و طبقاتی در این اوضاع چه راه حلی دارند و چه باید کرد؟
تشدید جنگ باندهای حکومتی
در جمهوری اسلامی سنگ روی سنگ بند نیست. برخلاف ادعاهای پوچ سران حکومت و مانورهای سیاسی علنی و مخفی برسر مذاکره با آمریکا و پرونده اتمی و جنگ و غیره، آنچه حکومت اسلامی را بیش از پیش به این موقعیت مرگبار رانده است بحران همه جانبه ای است که پاسخی در درون رژیم اسلامی و با حفظ رژیم اسلامی ندارد. نه دراز کردن "دست دوستی اوباما"، نه برگشتن اصلاح طلبان دینی به صحنه سیاست و شرکت در نمایش انتخابات، نه برافراشتن پرچم قلابی ناسیونالیسم و کوروش توسط باند احمدی نژاد، نه به حاشیه راندن آخوند جماعت و پر رنگ کردن نقش نظامیان در قدرت و اساس حاکمیت، و نه سازش با آمریکا و اروپا برسر پرونده اتمی و کاهش فشار تحریمهای اقتصادی نمیتواند سقوط محتوم رژیم اسلامی را منتفی کند. رژیم اسلامی پروژه ای تمام شده است و تلاش های درون حکومتی و جدالهای درون حکومتی برسر بقای نظام، همه برسر به عقب انداختن و فرصت خریدن برای نظامی است که دیگر از آن بعنوان "قدرتی که میتواند بماند و میتواند مردم را راضی کند و میتواند به معضلات پایه ای جامعه جواب دهد" چیزی باقی نمانده است. رژیم اسلامی با یک تلاشی سیاسی و اقتصادی روبرو است و همراه آن جامعه را به سمت تلاشی سوق داده است. آتوریته های رژیم اسلامی و "خط قرمز"ها نه فقط در چشم مردم بلکه در چشم ابواب جمعی خود حکومت بی ارزش شدند. جنگ باندهای حکومتی اگر مانند دوره های سابق برسر بقا است اما عمیق و خرد کننده و غیر قابل بازگشت شده است. ولی فقیه و سر جنایتکار حکومت ناچار است هر روز فتوا و دستور دهد و فردای آن هیچ نان خور و جنایتکار همین نظام وقعی به آن نمیگذارد. این وضعیت حتی نمیتواند به شکل چند سال پیش برگردد. حکومت اسلامی در سراشیبی اضمحلال و سرنگونی قرار گرفته است.
موقعیت اپوزیسیون بورژوائی
وقتی حکومتها به چنین موقعیت رو به اضمحلالی می افتند بدوا در میان خود آنها ریزش آغاز میشود. هر کسی و هر باندی تلاش میکند یا سفره خود را تدریجا جدا و کارنامه "اپوزیسیونی" برای خود تهیه کند و یا در متن جدالهای درونی به حاشیه و بیرون حکومت پرتاب میشود. کسانی که عمری در جنایت اسلامی در ایران شریک بوده اند و امروز نور چشمی مشتی مرتجع سیاسی در اپوزیسیون بورژوائی و رسانه ها شده اند از این قماش اند. بیرون اینها، طیف وسیع جنبش ملی – اسلامی که همواره جانفدا و پابوس سیاستهای حکومتی بوده است، روز به روز تجزیه میشود و هر کدام تلاش میکنند فاصله خود را با حکومت اسلامی ترسیم کنند. از سلطنت طلب تا دیروز طرفدار اصلاحات و "جامعه مدنی" گرفته تا ملیون و ناسیونالیستهائی که همواره زیر عبای آخوند غرغر ملی کردند و ناخن جویده اند، از نیروهای توده ایست که سیاست را بدون آخوند و اسلام هضم نمیکنند و بدنبال شکست های فاحش مدتهاست در هیئت جمهوریخواه بر طبل توخالی "مبارزه مسالمت آمیز" و "انتخابات آزاد" میکوبند تا قوم پرستان فدرالیست که نسخه جنگ داخلی را در سر میپرورانند و حاضرند تفنگ بدوش سرباز دون پایه پنتاگون شوند، همه در اوضاع کنونی منطقه ای و جهانی کم و بیش خود را در یک صف برای بعد از جمهوری اسلامی آماده میکنند.
این نیروهای متفرقه اپوزیسیون بورژوائی البته فراموش نمیکنند که مرز خود را مرتبا با سرنگونی طلبی و انقلابیگری مردم روشن کنند. از عباراتی تحت عنوان "عبور مسالمت آمیز از رژیم اسلامی" و "انحلال طلبی" و " گذار از حکومت" و غیره به وفور در ادبیات این طیف متلون یافت میشود اما هیچکدام قاطعانه روی سرنگونی رژیم اسلامی با اتکا به مردمی که از این حکومت بیزارند سخن نمیگویند. این عبارات البته محصول کج فهمی سیاسی نیست بلکه حلقه های سستی است که قرار است جایگاه و سهم این جماعت را در پروسه تغییر از بالا و بدون دخالت مردم تضمین کند و در هر شرایطی امکان چرخش های سیاسی مد روز را فراهم کند. اگر چرخ سیاست در ایران روی ریل تغییرات کنترل شده درون حکومتی بچرخد این جماعت اساسا ستون پنچم "دمکراسی" و "انتخابات آزاد" اند و اگر اوضاع به سمت تغییرات عمیق تر سیاسی سیر کند اینها ماتریال "شورای ملی" و "اپوزیسیون وحدت ملی" به زعامت پنتاگون خواهند بود. جای تعجب نیست که در کنفرانسهای آلترناتیو سازی و خیمه شب بازی در استکهلم و واشنگتن و پراگ از آریائی فاشیست و سلطنت طلب تازه دمکرات و قوم پرست طرفدار جنگ داخلی تا جمهوریخواه مسالمت جو و آخوند مسلک و روسای سپاه پاسداران و طرفداران خمینی دیده میشوند. انتقادات این اپوزیسیون به رژیم اسلامی درون خانوادگی و اسلامی و نهایتا درون طبقاتی و از موضع "لیاقت" و "عدم لیاقت" برای نگهبانی سرمایه داری است.
افق این اپوزیسیون کور است. امید و آرزو و توهمات اینها روی تکرار سناریوی لیبی و سوریه و عراق در ایران بنا شده است. ماهیت این اپوزیسیون و سیاست هایشان بشدت ضد جامعه و غیر انسانی و حتی وحشی است. ظرفیتهای بغایت ارتجاعی و فاشیستی و جنایتکارانه نه فقط در تاریخ تاکنونی بخش اعظم آنها بلکه در سیاستها و توهمات نزدیک شدنشان بقدرت سیاسی موج میزند. از نظر اقتصادی این جریان تماما به راست ترین شاخه های بورژوازی جهانی تعلق دارد و مدل حکومتی مد نظرشان نیز در آرمانی ترین شکل آن مدل عراق و سوریه و لیبی و اشکالی از دیکتاتوریهای خشن است که بتواند سرمایه داری در ایران را از بحران کنونی بیرون بکشد. فرهنگ سیاسی این اپوزیسیون بشدت مردسالار، ضد زن، سنتی، شرقی، اسلامی، و ضد ارزشها و حقوق و آزادیهای جهانشمول انسانی است و این مجموعه از گوشه گوشه عملکرد و سیاست و ادبیات سیاسی آنها بدرجات متفاوت موج میزند. این اپوزیسیون متلون بورژوائی هر اختلافی برسر قوم و ملت و "تمامیت ارضی" و فدرالیسم و اسلام و غیره داشته باشد، اما مجموعا بشدت ضد کارگر و ضد کمونیسم و ضد رهائی سیاسی و ضد خلاصی از اسارت اقتصادی است. راه بقدرت نزدیک شدن این جریانات بدرجات مختلف یا شرکت در بازی حکومت اسلامی و کرامات سید علی خامنه ای است و یا باید اوباما و پنتاگون فکری بحالشان بکند. این اپوزیسیون روی پای خود برنامه سیاسی خاصی با اتکا به قدرت مردم ندارد و هر کدام به تنهائی موضوعیتی در تعیین روند سیاسی و آینده جامعه ندارند.
سرنگونی انقلابی و انقلاب کمونیستی
سرمایه داری امروز در بهترین مراکز آن پاسخی به مشقات صدها میلیوت انسان ندارد. آزادی و خوشبختی مردم را باید بیرون این نظام جستجو کرد. اگر جمهوری اسلامی راه حلی ندارد و سناریوهای پیش رو در حکومت و در اپوزیسیون بورژوائی همه علیه طبقه کارگر و اکثریت عظیم مردم و حتی علیه نفس بقای جامعه اند، در مقابل افق انقلابی تنها راه حل جامعه ایران و حتی چرخش پایدار در روندهای سیاسی جاری در منطقه و جهان است. در ایران جنبش هائی واقعی و عینی وجود دارند که اگرچه از سیاستهای رادیکال و کمونیستی کارگری بشدت تاثیر میپذیرند اما قائم بذات اند و وجود آنها را نمیتوان انکار کرد. این واقعیت که طبقه کارگر ایران و جنبش کارگری علیرغم تمام محدودیتهایش یک جنبش تعیین کننده در سیاست ایران است و حتی بورژوازی و خود جمهوری اسلامی نمیتواند در قبال آن خود را به نفهمی بزند. این واقعیت که یک کشمکش سه دهه ای میان زنان و قوانین اسلامی و نظام ضد زن و سیستم آپارتاید جنسی وجود دارد و در سالهای اخیر توجه کل دنیا را به خود جلب کرده است قابل انکار نیست. این واقعیت که ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی علیرغم رواج خرافات و تمایلات مذهبی یکی از ضد مذهبی ترین جوامع دنیا است قابل انکار نیست و انکار آن در سیاست تنها تنه به کوری سیاسی و حماقت سیاسی میزند. این واقعیت که جامعه ایران یک جامعه جوان است و هفتاد درصد جمعیت آن را نسل جدید و جوانان تشکیل میدهند، و اینکه مستقل از سیاست تمایلات سیاسی این نسل نمیتواند در چهارچوب ارزشهای اسلامی زندگی کند و اسلام را با هزار و یک روش پس میزند قابل انکار نیست. این واقعیت که سرنگونی خواهی در ایران و نخواستن رژیم اسلامی یک فرض حتی حکومتیها شده و جنبشی علیرغم افت و خیزها برای سرنگونی کل حاکمیت اسلامی وجود دارد قابل انکار نیست.
پایه مادی استراتژی انقلابی همین جنبشهای اجتماعی و همین تمایلات اجتماعی است. این جنبشها هر محدودیتی که تاکنون داشته اند و هر نیازی که بلافاصله برای تقویت و تحکیم خود دارند اما ضد حکومت اسلامی و سرنگونی طلب اند. کارگر در ایران میداند که بیکاری و بیماری و فقر و سرکوب و اختناق با جمهوری اسلامی پاسخ ندارد. کارگر و کمونیست آن جامعه میداند و دیده است که سناریوی عراق و افغانستان چه نتیجه ای ببار آورده و قوم پرستی و مذهب وقتی در قالب فدرالیسم درهم آمیزد چه دریائی از جنایت و خون و ارتجاع و واپسگرائی ببار می آورد. کارگر میداند حتی در کشورهائی مثل مصر و تونس که قیام و خیزش توده ای به سرنگونی رژیمهای وقت منجر شد اگر آلترناتیوی نداشته باشد دمکراسی جهانی از قبلی ها بدتر روی سرشان سوار میکند. نیمچه سکولارها را میبرد و اسلامیها را می آورد. در مدل لیبی و سوریه که اساسا قتل عام و جنگ "انساندوستانه" جاده صاف کن بقدرت رسیدت ارتجاع اسلامی میشود. زنان میبینند که رژیم اسلامی بجای خود، اپوزیسیون "دگر اندیش" و تازه دمکرات ایران در تب غنوشی و مرسی و چلبی شدن میسوزد و اولین قوانین اینها احیای شریعت اسلامی عهد بوق است. مردمی که نان میخواهند، آینده میخواهند، آزادی و برابری میخواهند، حرمت و رفاه میخواهند، میدانند با این سناریوها و این شخصیتهای امتحان پس داده و مرتجع چیزی گیرشان نمی آید.
مردم امروز با اتکا به این واقعیات سرنگونی طلب اند، انقلابی و سازش ناپذیراند، جمهوری اسلامی را به این وضعیت انداختند، و واکنش هایشان به جدالهای درون حکومتی و سیاستهای منطقه ای و جهانی حساب شده است. مردم دنبال یک جریان رهبر و توانا و سازش ناپذیر اند که بتواند افق ها و آرمانها و تمایلات همین امروزشان را در قلمروی سراسری نمایندگی کند و امکان عینی و واقعی پس زدن کل اردوی ارتجاع را داشته باشد. کمونیسم کارگری در ایران یا به این اوضاع پاسخ میدهد و یا شکست میخورد و همراه آن این جنبشها نیز به امکانات و آلترناتیوهای موجود رضایت میدهند. کمونیسم کارگری یا با قدرت و متحد و بدون توهم پای این جنگ میرود و به نیازهای این مبارزه با پرچم و سنت انقلابی و کارگری اش جواب میدهد و یا کمونیسم در ایران در ایندوره هم شکست میخورد و میدان را برای ارتجاع متلون بورژوائی رها میکند.
بعنوان کمونیست و مارکسیست و انقلابی دوره حاضر باید برای این جنگ بفوریت آماده شد و به نیازهای این مبارزه پاسخ داد. بعنوان کمونیست کارگری باید برای تشکیل یک حزب واحد و قدرتمند کمونیستی کارگری قدم برداشت. بعنوان کمونیست کارگری در دنیائی که مبارزه کارگری و ضد سرمایه داری حتی سرنوشت اروپای دمکرات را در هاله ای از ابهام قرار داه است باید به انقلاب کمونیستی کارگری فکر کرد و برای این انقلاب کار کرد و به هیچی جز این رضایت نداد. بعنوان کمونیست کارگری باید سوالات و کارهای بزرگ را در مقابل خود و فعالین این جنبش گذاشت و بار دیگر روزنه و امید پیروزی کمونیسم در ایران را احیا کرد. راه سومی به روی ما باز نیست. *